سلام!
وبلاگ و وبلاگ نویسی رو از سال های پیش آغاز کرده بودم
اما تو برهه حساس کنکور حذف کردم
حالا با گذشت یک ترم از دانشگاهم و زندگی در شهری که ٨٠٠کیلومتر از زادگاه و محل زندگی خانوادم دور تر هست ، احساس نیاز کردم به جایی که هم خاطراتم توش محفوظ بمونه هم دوستانی پیدا کنم و اینکه با کسانی مانند خودم که دارند سختی زیادی رو متحمل میشن آشنا شم و شاید این ارتباط بلاگی بتونه به همه مون کمک کنه
زندگی تو شرایط خوابگاهی که هر کسی از شهری اومده و در عین حال که افراد بسیار بافرهنگی جزوشون هستند اما کسانی هم پیدا میشن که آدم رو اذیت کنند و من متاسفانه با دسته دوم در یک اتاق دارم زندگی میکنم.
خیلی سخت هست خیلی.
وقتی ک تمام زندگیم خلاصه شده در تختم.فکر کنید شما غیر از ساعاتی که در دانشگاه هستین مابقی رو روی تختی ک دورش رو پرده زدین زندگی کنینبشینین،بخوابین،درس بخونین،غذا بخورین،.و حتی گریه کنین.
من تو این خوابگاه هستم و دوستانم در خوابگاهی دیگهپس واقع بینانه نگاه کنیم غیر از خدا فقط و فقط خودم رو دارم.:)
خب
برای آشنایی به نظرم مقدمه خوبی میاد
منتظر دوستان خوب بلاگی هستم
فعلا
درباره این سایت